سیری حسی [تغذیه] کاهش یافتن لذت از غذا در حین مصرف آن
واژههای مصوب فرهنگستان
بیزاری، دل تنگی، خستگی، ملالت سایر معانی: احساس بیهودگی و پوچی، بی حوصلگی، بی دل و دماغی، (روحی) گرفتگی، زیست بیزاری، پوچی زدگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انباشتن، باد کردن، بار کردن، سیر کردن، پر کردن، پر شدن، متراکم وانباشته کردن، نسخه پیچیدن، اکندن سایر معانی: پر کردن یا شدن، آکندن، لبالب کردن، سرشار کردن، لبریز کردن یا شدن، مملو کردن یا شد ...
هریک از رفتارهایی که نشاندهندۀ کافی بودن ذخیرۀ غذایی و سیر بودن فرد است [تغذیه]
کاهش یافتن لذت از غذا در حین مصرف آن [تغذیه]