مطابق اصول بهداشت کردن، از روی اصول بهداشتی عمل کردن سایر معانی: بهداشتی کردن، سترون کردن، (از هر چیز ناپاک یا ناخوشایند یا مضر) زدودن، پاکسازی کردن [بهداشت] بهداشتی کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاک کردن، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن سایر معانی: تبرئه کردن، آزاد کردن (از قید چیزی)، بخشودن، آمرزیدن، بخشیدن گناه، ک ...
واضح کننده [عمران و معماری] کلاریفایر [نساجی] شفاف کننده [پلیمر] شفاف کننده، لجن گیر
مبرا کردن، تبرئه کردن، روسفید کردن سایر معانی: بی گناه اعلام کردن، رفع اتهام کردن، بی تقصیر شناختن، برائت (کسی را) اعلام کردن، (در اصل) بار را سبک کردن، کاستن بار، (بار مسئولیت و غیره را) بر ...
تطهیر کردن، حذف کردن، تصفیهء اخلاقی کردن سایر معانی: (مطالب زننده یا نامناسب را از متن زدن) هرزه زدایی کردن، تنقیح کردن
پالایشگاه، تصفیه خانه سایر معانی: (نفت یا شکر و غیره) پالایشگاه، پالشگاه [حسابداری] پالایشگاه [خودرو] پالایشگاه - پالایشگاه [شیمی] پالایشگاه [عمران و معماری] تصفیه خانه - پالایشگاه [مهندسی گ ...