شورمزه، بد مزه سایر معانی: شوراب مانند، شوراب سان، تلخاب مانند [عمران و معماری] تلخ و شور [نساجی] شور- شورمزه - نمکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محقق، بی چون و چرا، غیر قابل بحی سایر معانی: بدون شک و تردید، غیرقابل بحث، مسلم، اعتراض ناپذیر، غیرقابل بحک
شور، نمکین، نمکی سایر معانی: نمک دار، (از نظر بو و شوری) دریامانند، دریاوار، دریایی، (مجازی) بامزه، دارای لطافت طبع، بذله گو، بانمک، تند و تیز، سوزان، شدید
رژیمی که در آن مصرف غذاهای حاوی نمکطعام و افزودن نمک به غذا مجاز نیست [تغذیه]
واژههای مصوب فرهنگستان
رژیم حاوی مقدار کم نمک که در آن دریافت روزانۀ نمک دستکم 50 درصد کمتر از میزان افزودن متداول آن باشد [تغذیه]