محلول نمک، درجه شوری، شور، نمکین، نمک دار سایر معانی: پرنمک، وابسته به یا دارای هر یک از املاح فلزات قلیایی یا منیزیم، رجوع شود به: salina، چشمه ی شور، شورآب، ملح فلز قلیایی، ملح منیزیم [عمر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] رسوب نمکی، تبخیری.
[خاک شناسی] شورنشت
خاک شور [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] خاک دارای نمکهای انحلالپذیر به مقداری که به رشد اکثر گیاهان زراعی آسیب برساند
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] خاک شور [خاک شناسی] خاک شور
[زمین شناسی] شورینه، نمک ها - الف) اصطلاح کلی که برای نمکهای طبیعی محلول استفاده می شود، مانند نمک معمولی، کربنات سدیم، نیترات سدیم، نمکهای پتاسیم و بوره. ب) اصطلاح کلی که برای معادن نمک، چش ...
[زمین شناسی] سیر شده از نمک، اشباع از نمک
شورمزه، بد مزه سایر معانی: شوراب مانند، شوراب سان، تلخاب مانند [عمران و معماری] تلخ و شور [نساجی] شور- شورمزه - نمکی
شوراب، اب شور، اشک، اب نمک سایر معانی: آب نمک، آب پر نمک (که برای خیارشور خواباندن و غیره به کار می رود)، آب دریا، شورآب، شورآبه، دریا، اقیانوس، در آب نمک خواباندن، آب نمک زدن، نمک سود کردن ...
شور، نمکین، نمکی سایر معانی: نمک دار، (از نظر بو و شوری) دریامانند، دریاوار، دریایی، (مجازی) بامزه، دارای لطافت طبع، بذله گو، بانمک، تند و تیز، سوزان، شدید