خپله، کبوتر خانگی درشت، گاو ماده کوچک سایر معانی: (گیاه یا جانور یا انسان) کم رشد، ریزه پیزه، کوتوله، فسقلی، رشد نکرده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بخش عمده ی کار شاقی را به عهده داشتن، بیشتر بار چیزی را متحمل شدن
disgruntlement, n•برزخ شدگی، پکری، دلخوری، برخوردگی به
خوک یا انسان یا حیوانی که صدایی خوک مانند از خود در می آورد، خرخرکننده، یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
بته مینایى روى گلدان و مانند ان، الت بته چسبانى در روى گلدان
به دست آوردن، واجد شرایط شدن
ناخشنود، ناراضی، ناخرسند، ناخوشنود
نارضایتی، ناخوشنودی، عدم رضایت
نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت سایر معانی: نارضایی، ناخوش دلی، مایه ی نارضایی
کارهای عادی و روزمره، خرکاری سایر معانی: خرکاری (به ویژه کاری که پست و تکراری یا شاق باشد)، کارهای عادی وروزمره، خرکاری
تحمل کردن، متحمل شدن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن سایر معانی: (درد و خستگی و غیره) تاب آوردن، رنج بردن، (درد) کشیدن، پایستن، یارا داشتن، (با شرایط نامساعد) ساختن، شکیب ...
شکایت، گله، ناله، ناله کردن، نالیدن سایر معانی: (از شدت درد یا خشم و غیره) غریدن، خروشیدن، زنجیدن، لاییدن، غرغر کردن، (با under) جور کشیدن، ستم دیدن، با ناله گفتن، نالش، صدای سایش و خراش، غژ ...