رهبری، گوساله پرواری، بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن سایر معانی: (اتومبیل یا کشتی و غیره) راندن، (مجازی) هدایت کردن، رهبری کردن، پیشوایی کردن، کشاندن، رساندن، هدایت شدن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نظارت کردن، رسیدگی کردن، برنگری کردن سایر معانی: سرپرستی کردن، مباشرت کردن، اداره کردن