[کامپیوتر] داده سودمند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] مرحله دستگاهی
زلزلهشناسی سنجافزاری [ژئوفیزیک] مطالعۀ زمینلرزهها با استفاده از لرزهنگاشتها
واژههای مصوب فرهنگستان
ابزار، ترتیب اهنگ، تنظیم اهنگ، استعمال الت سایر معانی: (موسیقی) تنظیم برای ارکستر، سازآرایی، (به ابزار به ویژه ابزار علمی مجهز کردن یا به کار بردن ابزار) ابزار سازی، ابزارگری، ابزار آمایی، ا ...
[زمین شناسی] کنترل و ابزاردقیق
ترازدار
ادوات ضربی
ساز شستیدار [موسیقی] سازی که برای نواختن آن از یک یا چند ردیف شستی استفاده میشود
[برق و الکترونیک] سیستم فورد ابزار دقیق لورنتس سیستم فورد ابزار دقیق موج پیوسته در ارذوپا و بریتانیا که از راهنمای تعیین مکان باند فرود و دو راهنمای نشانه ی رادیویی تشکیل می شود .
[برق و الکترونیک] دستگاه اندازه گیری
[زمین شناسی] واحد اندازه گیری برای مقایسه سرعت کامپیوتر ها (mips) یک میلیون دستورالعمل در ثانیه . تعداد دستورالعمل هایی که رایانه می تواند برای کاری مشخص در یک ثانیه اجرا کند.
ساز [موسیقی] ابزار تولید صدا، بهغیراز صدای انسان، در موسیقی