گردش، چرخش سایر معانی: گردش (به دور خود یا به دور دایره)، حرکت مارپیچی، فرفره، چرخه، چرخک، گردان، چرخشی [عمران و معماری] چرخ - گردش [ریاضیات] چرخش، دوران، ژیراسیون
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریبنده، گول زن، گول زننده، اغوا کننده، گمراه سازنده
(با: for یا after و غیره) چشم چرانی کردن، شهوت پرستی کردن، چشم چرانی
حلقه گردان، روی محور گردیده، قسمت گردنده میخ یا پیچ سرپهن، گردنده، چرخاندن سایر معانی: (مکانیک)، مفصل گردان، قلاب زنجیر، لولای پاشنه گرد، ته مته، پی چرخ، بن چرخ، (روی لولای پاشنه گرد یا مفصل ...
چرخ، پیچ و خم، قرقره، پیچ، گردش، نوبت، استعداد، چرخش، پیچ خوردگی، تمایل، تغییر جهت، گشت ماشین تراش، دگرگون ساختن، عطف کردن، تغییر دادن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، تاه زدن، ...
گردش، چرخش، چرخیدن سایر معانی: چرخاندن، گرداندن، چرخ دادن، تاب دادن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، (به سرعت دور محور) گشتن، دور زدن