خوشفکری سایر معانی: تنومندی، ستبری، نیرومندی، قوت [کامپیوتر] نیرومندی [برق و الکترونیک] مقاوم بودن [نساجی] توانایی [آمار] استواری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آمار] استواری در طرح آزمایش
[زمین شناسی] استواری بیزی [آمار] استواری بیزی
نیرو، نیروی عضلانی، گوشت، ماهیچه سایر معانی: زور بازو، سترگی، ستبری، عضلات قوی، (انگلیس) گوشت گراز پخته
سازگاری، سازواری سایر معانی: تندرستی، سلامتی، شایستگی، در خور بودن، سزاواری، مناسبت، برازندگی، به جایی، بهنگامی، لیاقت، صلاحیت [فوتبال] قابلیت- شایستگی [آمار] برازندگی ...
خوش بنیگی، زنده دلی
عضلانی بودن سایر معانی: عضلانی بودن
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه سایر معانی: قدرت، استواری، محکمی، سختی، قدرت کشش یا تحمل (وزن یا فشار و غیره)، صفات مثبت، محسنات، نکات خوب، نیکویی ها، ویژگی های برازنده، موضع ...