شکاف، چاک، شکافتن، پاره کردن، دریدن سایر معانی: جر دادن، (با فشار ناگهان) پاره کردن، گسلاندن، چاک دادن، دراندن، فتالیدن، (با چاقو یا هر چیز تیز) شکافتن، جر خوردن، پاره شدن، چاک خوردن، (عامیا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جریان شکافنده [اقیانوسشناسی] جریان بازگشتی حاصل از باد و امواجی که بر روی کرانه ریخته میشوند
واژههای مصوب فرهنگستان
(لاتین - مثلا روی سنگ قبر - مخفف) آسوده بخواب، روان شاد
[زمین شناسی] فلسی - الف) به ساختار رسوبی گویند که توسط آوارهای شیل (معمولاً با شکل هموار) تشکیل شده که توسط جریانهایی از نهشته گلی نیمه تحکیم یافته بهم خورده و به محل رسوبگذاری جدید حمل شده ...
[زمین شناسی] قابلیت حفاری
زیبایی زنی که رشد کرده است
[حقوق] ادعایی که اسباب طرح آن فراهم شده (و لذا قابل اقامه در دادگاه باشد)
[زمین شناسی] ناحیه برفاب - ناحیه ای از یک حوضه زهکشی که در آن برف درشت بلورین در شرایط تخلیه ذوب آب (به خاطر گرمای اضافه یا باران) است. بصورت درصد حوضه زهکشی یا به کیلومتر مربع بیان می شود. ...
رسیدن، رسیده کردن یا شدن، کامل شدن سایر معانی: رسیده شدن، به عمل آمدن، بالیده شدن، آماده شدن، عمل امدن
رسیدگی، بلوه، جاافتادگی، مادگی
[عمران و معماری] جا افتادن برف
[نساجی] مدت آماده شدن - مدت لازم برای رسیدن - مدت رسیدن یک ماده نارس