مانده [شیمی] [زیستشناسی-پروتگانشناسی] هریک از اجزای سازندۀ یک درشتمولکول|||[شیمی، مهندسی بسپار] تهماندهای که پس از تقطیر یک محلول ناخالص برجای میماند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ته نشین، باقی مانده، پس مانده، زیادتی، فضله، فضولات، پس ماند، قسمت باقی مانده، تفاله مانده سایر معانی: تفاله، مانده، بقیه، مابقی، (شیمی) پس مانده ی تقطیر، ته مانده، فاضل [علوم دامی] پسمان، ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] جبر خارج قسمت ها، حلقه ی رده های مانده ای
[ریاضیات] باقیمانده ی تابع تحلیلی
[زمین شناسی] ماسه بازماندی آبگین - اصطلاحی که توسط شرزر (1910) برای ماسه ای استفاده شد که حاوی ذرات گرد شده آبی است که بعدها در معرض هوازدگی قرار گرفته یا می گیرند. - مقایسه شود با: ماسه آبگ ...
[خاک شناسی] خردکردن پسماندها
تکرار مانده [شیمی] فاصلهای در راستای طول محور زنجیر در صورتبندی مارپیچی به ازای واحد تکرارشوندۀ بسپار
[ریاضیات] دستگاه مانده ها
[برق و الکترونیک] قضیه مانده ها [ریاضیات] قضیه ی مانده
ماندۀ آمینواسید [شیمی] آنچه بعد از ترکیب دو یا چند آمینواسید برای تشکیل پپتید از هر آمینواسید باقی میماند
حساب ماندهها [ریاضی] مبحثی از نظریۀ توابع مختلط که به مطالعۀ ماندهها مربوط میشود
[ریاضیات] حساب مانده ها [آمار] حساب مانده ها