سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت سایر معانی: اقامت، باشایی، خانه، منزل، مسکن، ماوا، محل سکونت، بودگاه، کاخ، خانه ی بزرگ [حقوق] اقامت، اقامتگاه، محل سکونت [پلیمر] ماندگاری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] گنجایش سکونی
محل اقامت، اقامت گاه سایر معانی: رجوع شود به: residence، طب اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
[حقوق] بیگانه مقیم
[حسابداری] مهندس مقیم، ناظر مقیم [عمران و معماری] مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی [زمین شناسی] مهندس ناظر
ریزگان مقیم [زیستشناسی - میکربشناسی] ریزگانی که در یک مقطع سنی و برای مدتی طولانی در اندامی مانند روده یافت میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
هیئت نمایندگی مقیم [علوم سیاسی و روابط بینالملل] هیئتی دیپلماتی که رئیس آن در کشور پذیرنده مستقر است
[آب و خاک] زمان تداوم، زمان اقامت
[عمران و معماری] منطقه مسکونی
[عمران و معماری] تراکم مسکونی
نمایندگی سیاسی در کشور تحت الحمایه، اقامت سیاسی بعنوان نمایندگی