باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر، فرومایه، خسیس، پست، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پایه زدن سایر معانی: پی، جرز، (نق ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر سایر معانی: نفرت انگیز، بیزار کننده، بیزارگر، (بسیار) ناپسند، آریغ انگیز، (بسیار) ناستوده، سفله، مذموم
متقلب، نا درست، دغل، بی شرف، بی همه چیز، تقلبامیز سایر معانی: بی امانت، نابکار، فریبکار، نانجیب، بانادرستی، فریبکارانه، تقلب آمیز، با فریبکاری، فاقد امانت
مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص سایر معانی: (آدم) برجسته، طراز اول، شهیر، سرشناس [ریاضیات] مشخص کردن، اختلاف زا، ممتاز، متشخص
تخمین پذیر، قابل براورد کردن سایر معانی: (مهجور) برآوردپذیر، محاسبه کردنی
ننگین، افتضاح اور، شرم اور، گمنام سایر معانی: بدون افتخار، بی افرند، شر آور، باآبروریزی، افتضاح آمیز
بی ارزش، بد نام سایر معانی: شلخته، بد لباس
راز دار، موثق، معتبر، قابل اعتماد، موتمن، قابل اطمینان، معتمد، قابل اتکا، مورد اطمینان سایر معانی: اتکاپذیر، قابل اعتبار، اوستام پذیر، استوان پذیر، استام پذیر (رجوع شود به: rely) [حسابداری] ...
ننگ اوری، رسوایی، عار، قباحت، زشتی
کذب، خلاف حقیقت سایر معانی: دروغ، دروغین، کاذبانه، نادرستانه، untruth خلاف حقیقت، ناراستی، سقم، خیانت
لایق، شایسته، خلیق، فرا خور، سزاوار سرزنش، سزاوار، شایان، مستحق سایر معانی: ارزشمند، ارزنده، ارجمند، هژیر، شایگان، گرانمایه، ارزمند، پر ارزش، والا، درخور، دارای استحقاق، محق، (آدم) بزرگ، برج ...