دین، کیش، مذهب، ایین سایر معانی: موضوع مورد علاقه شدید، هم و غم، فکر و ذکر، رهبانیت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شخص مذهبی یا دین دار، عضو تیره ای از راهبان
پیرو متعصب دین سایر معانی: پیرو متعصب دین
دینداری زیاد نشان دادن، مذهبی یا مذهب دار کردن
هم مذهب سایر معانی: همکیش
شرارت، بد کیشی، بی دینی، خدا نشناسی، بیحرمتی به مقدسات، ادیان کاذبه و منحرفه، دین دروغی سایر معانی: بد کیشی، بی دینی، خدا نشناسی، شرارت، بیحرمتی به مقدسات، ادیان کاذبه و منحرفه، دین دروغی ...
اصول مذهب
ایین دینی، مکتب تفکر سایر معانی: فرقه (گروه شبه مذهبی که معمولا در یکجا با هم زندگی کرده و تحت نفوذ رهبر پرجذبه ای قرار دارند و از عقاید افراطی یا غیرسنتی پیروی می کنند)، مراسم مذهبی، آیین ن ...
پول، مذهب، نام گذاری، تسمیه، لقب یا عنوان، واحد جنس سایر معانی: (پول و تمبر پست) ارزش، فرقه، گروه مذهبی، اسم گذاری، نام (به ویژه نام رده یا طبقه)، درجه، رده، طبقه بندی
ارتدکسی، فریوری، راست دینی سایر معانی: پذیرفتگی، ارتاخشی، ارتاکیشی، درست آیینی
پارسایی، پرهیز گاری، تقوا، تقوی سایر معانی: پیرو مکتب پای تیست های آلمان (pietist)
دینداری، دیانت، پیروی مذهب، خداترسی