مناسب، مطابق، وابسته، مربوط، وارد سایر معانی: مطرح [حسابداری] مربوط بودن [حقوق] ذیربط، مربوط، مناسب - ارتباط، مناسبت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] اطلاعات مربوط
[حسابداری] مخاطره مربوط
[حسابداری] بهای تمام شده (هزینه) نامربوط
بطور بی ربط، بطور نامربوط، بدون اینکه وابستگی داشته باشد
[ریاضیات] مربوط نیست
باب، مناسب، مقتضی، در خور، برای خود برداشتن، منظورکردن، اختصاص دادن سایر معانی: (بدون اجازه) برداشتن، تصاحب کردن، بالا کشیدن (اموال)، به جیب زدن، تخصیص دادن، شایسته، پسندیده، بجا، جایز، به خ ...
بطورمقتضی، بمناسبت، به اقتضا، بطوردرخورمناسب
وابسته بودن، تعلق داشتن، مال کسی بودن سایر معانی: (با to) متعلق بودن به، مال کسی یا جایی بودن، عضو بودن، وابسته بودن به، رابطه داشتن با، جزو چیزی بودن [ریاضیات] متعلق بودن، تعلق داشتن ...
نامربوط(به مطلب مورد بحث)، غیر وارد، بی ربط
در باره، در باب سایر معانی: درباره ی، در مورد، با توجه به