بارگُنج یخچالی [حملونقل ریلی] بارگُنجی با سامانۀ سرمایش برای نگهداری بار آسیبپذیر در برابر گرما
واژههای مصوب فرهنگستان
انتقال یخچالی [علوم و فنّاوری غذا] حملونقل مواد غذایی منجمد و فاسدشدنی با وسایل نقلیۀ یخچالدار
خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن سایر معانی: خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگهداری مواد، بهویژه مواد غذایی در دمایی کمتر از دمای محیط برای افزایش ماندگاری تا چندروز [علوم و فنّاوری غذا]
حملونقل مواد غذایی منجمد و فاسدشدنی با وسایل نقلیۀ یخچالدار [علوم و فنّاوری غذا]
بارگُنجی با سامانۀ سرمایش برای نگهداری بار آسیبپذیر در برابر گرما [حملونقل ریلی]