گندیده، متعفن، بد بو، دارای بوی زننده سایر معانی: بوی ناک، گند ناک، گند دهان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بد بو سایر معانی: بدبوی، گند، میگندر، متعفن
مضر، کریه، بد بو، نا مطلوب، زیان بخش سایر معانی: (برای سلامتی) بد، آسیب انگیز، متعفن، زننده
دودی، پر دود، دود گرفته، دود کن، دود کننده سایر معانی: دود مانند، دودزا، دودآفرین، مملو از دود، دودناک، به رنگ دود، خاکستری تیره
کهنه، مبتذل، مانده، بوی ناگرفته، بیات، پر زور وکهنه، بیات کردن، مبتذل کردن سایر معانی: (نان و غیره) بیات، بدمزه شده، (مزه) برگشته، خراب، (هوا و غیره) کثیف، تهویه نشده، خفه، بی تازگی، فرسوده، ...