صحت، درستی سایر معانی: حسن سلوک، رفتار نیک، صحت عمل، درست کنش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درستی، امانت، صداقت، جلال، قدوسیت، درستکاری، دیانت، راستکاری، قابلیت امین سایر معانی: دست و دل پاکی، پاکدستی، راستگویی، بی شیله پیلگی، رکی، (در اصل) شرف، شرافت، آبرو، والایی، فربودی، بابکی، ...
اخلاق، سیرت، روحیه، اخلاقیات سایر معانی: جنبه ی اخلاقی، اصول اخلاقی، کردار نیک، نیک کرداری، پایبندی اخلاقی، اخلاق مندی، درستی، هر نظام اخلاقی بخصوص، درس اخلاق، عبرت، اخلاق آموزی، عفت، نجابت ...
پاکدامنی، راستی، پیروی دقیق از اصول سایر معانی: درستی، امانت، درستکاری [حقوق] درستی، راستی، راست گویی
عدالت، نیکو کاری، درست کاری، پرهیزگاری، تقوی، صواب کاری
صحت، صداقت، راستی، راستگویی سایر معانی: درستی، (حرف) راست، نادروغ [حقوق] صحت، راستگویی، دقت
پرهیزگاری، تقوی، پاکدامنی، عفت، هنرنمایی، فضیلت نمایی