مربوط به انسان گریزی سایر معانی: وابسته به یا همانند آدم بیزار از دیگران، انسان گریز(انه) (misanthropical هم می گویند)، مربوط به انسان گریزیmisanthropic(al)بیزار از انسان، متنفر از بشر، مردم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلوت سایر معانی: خلوت نشینی، گوشه نشینی، کهبدی
عوضی، اندوخته، کم حرف، رزرو شده سایر معانی: ذخیره، احتیاطی، پسداشتی، پسگذاشتی، پیشگرفت شده، از قبل گرفته شده، محتاط، خاموش
تنهایی سایر معانی: یکتایی، یگانگی، تکی، وحدت، انفراد، سادگی، بی تزویری
گوشه نشین، عابد، پرت، منزوی، تک، منفرد، مجرد، تنها سایر معانی: یکه و تنها، فقط، فرد، منحصر بفرد، یگانه، دور افتاده، خلوت، (گیاه شناسی) تک رست، (جانور شناسی) تک زی، غیر اجتماعی
تنهایی، خلوت، انفراد، جای خلوت سایر معانی: انزوا، تک زیستی، گوشه نشینی