بی دلیل سایر معانی: فاقد قوه ی استدلال، بی عقل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی اساس، بی ماخذ سایر معانی: شهر بازل (در کشور سوئیس)، بی پایه، بی جا
نامعقول، بی معنی، غیر منطقی، غیر عقلانی سایر معانی: فاقد نیروی تعقل، فاقد نیروی استدلال و فکر، ناخردورز، بی اندیشش، غیرعاقلانه، بی عقلانه، بی خردانه، نافروهیده، نابخرد، (ریاضی) عدد اصم، عدد ...
نامعقول، بی خرد، غیر معقول، نابخرد، غیر عاقلانه، ناحق، بی دلیل، زورگو، ناحساب سایر معانی: غیر منطقی، دور از عقل سلیم