baseless
معنی
بی اساس، بی ماخذ
سایر معانی: شهر بازل (در کشور سوئیس)، بی پایه، بی جا
سایر معانی: شهر بازل (در کشور سوئیس)، بی پایه، بی جا
دیکشنری
بی اساس است
صفت
baseless, unfounded, groundless, idle, insubstantial, vaporousبی اساس
baselessبی ماخذ
ترجمه آنلاین
بی اساس
مترادف
bottomless ، flimsy ، foundationless ، gratuitous ، groundless ، reasonless ، unconfirmed ، uncorroborated ، unfounded ، ungrounded ، unjustifiable ، unjustified ، unsubstantiated ، unsupported ، untenable ، unwarranted