خامى، ناازمودگى، خامی، ناازمودگی - سردی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خارش، جرب، خارشک، خراش سوزن، خنش، خارش کردن، خاریدن سایر معانی: حکه، خاراندن، به خارش آوردن، میل زیاد، فزون گرایش، بی تابی، بی قراری (برای چیزی)، اشتیاق وافر داشتن، میل شدید (به چیزی) داشتن، ...
فراموشکاری، چشم پوشی