1- در حال کار کردن، دایر، به راه، مشغول تولید 2- دارای اعتبار قانونی، لازم الاجرا، به قوت خود باقی، موثر، کارا، کاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حبس بودن سایر معانی: حبس بودن
incarceration, n•زندانی کردن، حبس کردن یا شدن
اتصال، جا دادن، اتحاد، الحاق، پیوستگی، تلفیق، ادخال، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت سایر معانی: اتصال، الحاق، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، پیوستگی، تلفیق، اتحاد، ادخال، ج ...
[معدن] نسبت باطل هبرداری صعودی (معادن روباز)
[ریاضیات] انتگرالگیری نامعین، یافتن تابع اولی
گفته یا قول غیر مستقیم
[ریاضیات] عمل القاء شده، عمل القایی
[عمران و معماری] منحنی گنجایش تراوش
[عمران و معماری] ضریب نفوذ - ضریب تراوش - همگر تراوش
[عمران و معماری] قنات - مجرای نفوذ آب
[عمران و معماری] شاخص نفوذ - ایندکس تراوش - نمایه تراوش [زمین شناسی] شاخص نفوذ، ایندکس تراوش -نمایه تراوش