سوهان جراحی، استخوان تراش، استخوان ساب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمشک سایر معانی: (گیاه شناسی) تمشک سیاه، توت زمینی(جنس rubus از خانواده ی rose)، میوه ی توت مانند این گیاه
مربای تمشک
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: PbWO4
گوشخراش، اعصاب خردکن، آزارآور، دارای صدای گوش خراش
نیروی سیاه (نیرویی که به باور برخی اشخاص از همبستگی سیاهپوستان امریکا حاصل خواهد شد)، (گیاه شناسی) تمشک سیاه (rubus occidentalis از خانواده ی rose)
لبهرو [زیستشناسی - علوم گیاهی] ویژگی نوعی رگبندی شانهای دارای رگبرگهای دومین که به حاشیه ختم میشوند
واژههای مصوب فرهنگستان
(در چنگ یا در دست) گیرنده، حریص
حریصانه
intraspecific شامل گروه بخصوصی، داخل گونه ای
درونگونهای [زیستشناسی] ویژگی هر پدیدۀ ناشی از تعامل بین افراد یک گونۀ معین
[عمران و معماری] تبخیر و تعرق پتانسیل - تعریق و تبخیر بالقوه - تبخیر و تعرق بالقوه - توان تبخیر و تعرق - پتانسیل تبخیر و تعریق