رتبه بندی، دارای مقام بزرگ و عالی، عالی مرتبه سایر معانی: بلند پایه، والاجاه، والامقام، ارشد، تیمسار، برجسته، سرشناس، نامدار [ریاضیات] رتبه بندی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] نقاط رأسی رتبه بندی
[ریاضیات] سیستم رتبه ای، سیستم رتبه دادن، روش رتبه بندی ترتیبی
رتبهبندی دادهها [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مشخص کردن رتبۀ یکیک دادهها براساس اهمیت نسبی آنها در یک زیرمجموعۀ معین ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] افزایش سرعت موتور - سرعت زیاد دوربین
[سینما] کاهش سرعت موتور - کند چرخان
همایون، عالی نسب سایر معانی: شکوه مند، مجلل، عالی، پرعظمت، بزرگ جاه، (از نظر سن یا مقام و غیره) قابل احترام، محترم، معزز، ارجمند، ماه هشتم تقویم مسیحی، ماه اوت، آگوست (مخفف آن: a و ag و aug) ...
سلسله ی مراتب میان پرندگان (مرغ ارشد به همه نوک می زند و مرغ دوم به همه نوک می زند به جز به مرغ ارشد و همینطور تا آخر) [آمار] نظام نوک زنی
درجه، تناسب، وزن، ترازو، نسبت، اندازه، معیار، پوسته، کفه ترازو، مقیاس نقشه، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرماسنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور، مقیاس، ...
عملی که ازطریق آن مرتبۀ فرد یا چیز یا گروهی در مقایسه با بقیه مشخص میشود [عمومی]