صف [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعهای از برخوانیها که در نوبت پردازش قرار میگیرند
واژههای مصوب فرهنگستان
صف، صف اتوبوس و غیره، در صف گذاشتن، در صف ایستادن، صف بستن سایر معانی: (انگلیس - جلو مغازه و غیره) صف، ردیف، (معمولا با: up) صف بستن، ردیف ایستادن، گیسوی دم موشی، موی بافته و آویخته در پشت س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[صنعت] زمان صف - زمانی که محصول در صف انتظار می کشد تا نوبت گام بعدی طراحی، سفارشگیری یا ساخت فرا برسد. - زمانی که مشتری در صف منتظر می ماند تا زمان ارائه خدمت به وی فرا برسد.
صفی [مهندسی مخابرات] ویژگی کارها و وظایفی که برای اجرا و پردازش در صف قرار گرفته باشند
[کامپیوتر] روش دیتبایب صف بندی شده .
[عمران و معماری] میانگین طول صف
[ریاضیات] صف دسته ای [آمار] صف دسته ای
کامپیوتر : برداشتن اقلام یک صف [کامپیوتر] برداشتن اقلام یک صف
[عمران و معماری] طول صف
[آمار] صف چندسرویس دهی، صف سرویس گروهی
اتاق دراولویت [گردشگری و جهانگردی] اتاق آمادهنشدهای که بهدلیل ورود مهمان آن به هتل، در نوبت اول کارهای بخش خانهداری قرار دارد |||متـ . دراولویت ...
[کامپیوتر] صف برنامه خروجی .