(عامیانه - کتابی که از شدت خوبی نمی توان آن را نخوانده کنار گذاشت) خواندنی، مسحور کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتقاد، مقاله انتقادی، فن انتقاد سایر معانی: (بررسی سنجشگرانه ی هر چیز) سنجشگری، هنرسنجی، نقد
مسخره، ریشخند، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، استهزا، تمسخر کردن، دست انداختن سایر معانی: شیشکی، زمترا، تسخر، مچل سازی، مچل کردن، لاغیدن، ریشخند کردن، تسخر زدن، مورد استهزا قرار دادن ...