پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن سایر معانی: استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرسش کردن، اطلاعات کسب کردن سایر معانی: (از خلبان و فرستاده و اسیر آزاد شده و غیره) گزارش خواستن، گزارش گیری کردن، اطلاعات کسب کردن مثلا از خلبان