ناهنجار، خشن، ژولیده، ناسترده، شانه نکرده سایر معانی: کثیف، چرکین، نامرتب، در هم ریخته، (مو) وز کرده، کرک، گوریده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقایی، دست بالا سایر معانی: برتری، بالادستی، موقعیت خوب، اربابی، امتیاز
محقق کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، مقابله کردن، ممیزی کردن، بازبینی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن سایر معانی: درست داشتن، درست داشت کردن، (درباره ی صحت چیزی) تحقیق کردن، به ثبوت رساندن ...
خوراک غذا، خواربار، اذوقه
1- پیش رفتن، جلو رفتن، ترقی کردن 2- تبدیل به شکل یا شی بخصوصی کردن 3- پروراندن 4- (دانش یا مهارت) کسب کردن 5-تحریک کردن، انگیزاندن 6- (خودمانی) ورزش شدید کردن
تمام سازههایی که برای مهار حریق آماده و به کار گرفته میشود [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی افزودنی غذایی که باعث بهبود بافت و رنگ نان و تعویق بیاتی آن میشود [علوم و فنّاوری غذا]
نوعی سامانۀ پخش تلویزیونی که بدون نیاز به الزامات تلویزیون وضوحبالا باعث بهبود وضوح تصویر میشود [سینما و تلویزیون]
مکان و موقعیت سهبعدی یافته در بستره و ثبت آن [باستانشناسی]
جایمان شیئی خاص در نقطۀ مشخصی از محوطۀ باستانی [باستانشناسی]
جایمان شماری از اشیا که ازلحاظ نوع مواد و لایه یا سطح یافتگاهشان همسان باشند [باستانشناسی]
خمیری که براثر فعالیت کم مخمر و سرعت کمتر تولید گاز، کم ورآمده باشد [علوم و فنّاوری غذا]