محافظ، وابسته به حفظ یا حراست سایر معانی: حفاظتی، حفاظی، ایمن داشتی، ایمنی، پاسداشتی، اندخسی، استحفاظی، ایمن دار، پایشی، وابسته به حمایت از فراورده های داخلی، حمایت گرایانه، حمایتی [برق و ال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] سد حفاظتی
[برق و الکترونیک] خازن حفاظتی
کلوئید حفاظتی [خوردگی] موادی که برای محافظت ذرات باردارشدۀ کلوئیدی از لخته شدن در یک محلول به کار برده میشوند
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] محافظ کلوئید - نگهدارنده حالت کلوئیدی
[عمران و معماری] تجهیزات حفاظتی
عامل محافظ [علوم سلامت] هر عامل یا مواجههای که وجود آن احتمال بروز رفتار مخاطرهآمیز یا وقوع بیماری یا برآمدهای مشخص دیگری را کاهش میدهد|||متـ . محافظ ...
[عمران و معماری] صافی محافظ
عمر حفاظتی [خوردگی] بازۀ زمانیای که یک پوشش رنگ در طی آن از زیرآیند (substrate) در برابر زوال یا انهدام محافظت میکند
عمر حفاظتی [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] بازۀ زمانیای که یک پوشش رنگ در طی آن از زیرآیند (substrate) در برابر زوال یا انهدام محافظت میکند ...
[عمران و معماری] سنگریز حفاظتی [زمین شناسی] سنگریز حفاظتى، سنگچین حفاظتی
[برق و الکترونیک] غلاف حفاظتی [نفت] غلاف استحفاظی