پیشرفت، عمل، اقدام، روند، جریان عمل سایر معانی: (انجمن های علمی و غیره - جمع) صورت جلسه، شرح مذاکرات، ادامه، دنبال گیری، پیگیری، طرز [حقوق] سوابق امر، گردش کار، جریان دعوی (یا دادرسی یا رسید ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] عمل کردن به صورت
[حقوق] دعوی تراضی، رسیدگی ترافعی
[حقوق] جریان داوری
[ریاضیات] تا بینهایت جریان یابنده
[حقوق] طرح کردن دعوی، اقامه کردن دعوی
[حقوق] رسیدگی قضایی، جریان دادرسی
[حقوق] سوابق رسیدگی
(از ریشه ی ترکی) بگم، (در پاکستان) بانوی محترم، اسم مفعول فعل: begin، اغازکرده، شروع کرده، دست گرفته
راه پیما [ریاضیات] رژه رفتن
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال سایر معانی: شگرد، آرنگ، لم، روال، هنجار، گواش، ترتیب، نظم، حساب و کتاب، وابسته به ...
صورت جلسه سایر معانی: خلاصه مذاکرات [حقوق] صورتجلسه