دماغه، خیشوم، بینی، عضو بویایی، نوک بر امده هر چیزی، بو کشیدن، بینی مالیدن به سایر معانی: دماغ، پوز، پوزه، بویایی، شامه، شم، استعداد پیگیری و درک، هر چیز بینی مانند: دماغه، سرلوله، سر شیرآب، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوزه، دهان، سر لوله اب، پوزه دراز جانور، لوله کتری و غیره، پوزه زدن به سایر معانی: (حیوان)، زفر، (انسان) دک و پوز، (عامیانه) بینی (به ویژه اگر گنده باشد)، دماغ، (قدیمی) خرطوم، رجوع شود به: r ...