پیشانگاشت [زبانشناسی] آنچه گوینده آن را دانش مشترک بین خود و شنونده فرض میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
اعتماد، گمان، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان سایر معانی: راست پنداشتن، باور کردن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، اعتقاد داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، گمان داشتن، فکر کردن، معتقدات ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حدس، گمان، خیال، تخمین، فرض، ظن، حدس زدن، خیال کردن، تخمین زدن، فرض کردن سایر معانی: برآورد تقریبی کردن، گمان کردن، داوری ناشی از حدس و قیاس [ریاضیات] حدس زدن، حدس
نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار سایر معانی: نگریه، باور، نظر خبره، نظر کارشناس، عقیده ی اهل فن، نظر مردم (افکار عمومی)، (حقوق) نظر قاضی، نظر دادگاه [فوتبال] حریف [حق ...
تعصب، عقیدهاز قبل تشکیل شده، حضور پیش از وقت، تصدیق بلا تصور سایر معانی: پیش پنداشت، پیش دریابی، پیش پنداره
قضیه، پایان نامه، رساله دکتری، ضرب قوی سایر معانی: تز، رساله، بر نهاد، برنهشت، نهشته، اصل، فرض [ریاضیات] برنهاد، پایان نامه، فرض، رساله، تز
مربوط به پیشانگاشت [زبانشناسی]