سبقت، نفوذ، تسلط، غلبه، سلطه سایر معانی: چیرگی، چیری، چیره دستی، تفوق، برتری (dominancy هم می گویند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حکومت، قلمرو، ملک سایر معانی: حاکمیت، چیری، سلطه، فرمانروایی، حکم فرمایی، (سرزمین تحت حکومت یا قیمومیت) قلمرو، مستعمره، آبادگان، (سابقا - d بزرگ) کشور خود مختار (و عضو کشورهای مشترک المنافع ...
شهرت، برجستگی، اهمیت سایر معانی: آدم جالب توجه، آدم سزاوار، آدم برجسته