مشروب، اشامیدنی، قابل شرب، نوشیدنی سایر معانی: قابل نوشیدن، نوش پذیر، آشامیدنی [نساجی] آشامیدنی - نوشیدنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوشابه، مشروب، مشروب الکلی، مشروب خوردن یاخوراندن، با روغن پوشاندن، مایع زدن، مشروب زدن به، چرب کردن سایر معانی: شهد، عصاره، افشره، نوشابه ی الکلی (به ویژه اگر از راه تقطیر درست شده باشد نه ...
شام خوردن، شام دادن سایر معانی: مخفف:، رجوع شود به: sub- (پیش از p می آید)، (محلی) رجوع شود به: sip، (مخفف لاتین: supra) بالا، برفراز، روی، ابر، مشروب، مقدار