طاس، پیاله، جام، کاسه، قدح، کاسه رهنما، با توپ بازی کردن سایر معانی: تاس، شاه کاسه، بادیه، به اندازه ی یک کاسه یا قدح، کاسه شکل، جام سان، بخش پهن برخی چیزها، بخش گرد و توخالی برخی چیزها، مسا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی