سنجش پذیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنجش، اندیشه، تفکر
موازنه کردن، متعادل ساختن، هم وزن بودن، هم وزن کردن سایر معانی: پارسنگ کردن
[برق و الکترونیک] تراپاسخگر دوبرابر ساز بسامد تراپاسخگری که بسامد سیگنال را پیش از ارسال مجدد، دو برابر می کند.
[برق و الکترونیک] باز فرستنده با انحراف بسامد باز فرستنده ای که بسامد سیگنال را قبل از ارسال مجدد، به میزان ثابتی تغییر می دهد.
[حقوق] اقوی دلیل، دلیل غالب، دلیل قانع کننده تر و قابل قبول تر
بطور غالب یا افزون، ازروی فضیلت
تراپاسخگر نشانفرست راداری [حملونقل دریایی] ← نشانفرست راداری
واژههای مصوب فرهنگستان
تراپاسخگر نشانفرست راداری [علوم نظامی] ← نشانفرست راداری
بزرگ، ضخیم، جسیم سایر معانی: سترگ، تنومند، گنده، حجیم، گت، فراخنا، کلان، پر حجم، کت و کلفت، جا گیر [نساجی] پرحجم - حجیم - پفکی - باد کرده - پف کرده
زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده سایر معانی: دست و پا چلفتی، چلفتی، شلخته، لش، سر به هوا، بد ساخت، بی قواره، ناهنجار، زشت، حاکی از ناشیگری یا بد سلیقگی
فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن سایر معانی: موردملاحظه قرار دادن، غور کردن، مورد مطالعه قرار دادن، سگالیدن، مداقه کردن، به حساب آوردن، در نظر گرفت ...