نظم، شعر، منظومه، چکامه، چامه سایر معانی: سرواد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شعری که جایزه برده است
نثر مسجع
[سینما] شعر ناطق
سمفونی شعری (قطعه ی موسیقی سمفونیک مبتنی بر یک داستان ادبی یا تاریخی)
رجوع شود به: symphonic poem، شعر سمفونی، شعر متشابه التلفظ، شعر دارای ترادف
حماسه، رزمنامه، شعر رزمی، رزمی، حماسی سایر معانی: رمان (یا فیلم و رویداد و غیره) که دارای ویژگی های حماسی باشد، رزم نامه ای، گردنامه ای (epical هم می گویند)، قهرمانی، پهلوانی، حماسه آفرین، ق ...
نظم، شعر، اشعار، فن شاعری، چامه سرایی، لطف شاعرانه سایر معانی: سرواد، چامه، چکامه، آثار شعری
غنا، اواز، سرود، تصنیف، شعر، ترانه، سرود روحانی، نغمه، خنیا سایر معانی: آواز، گلبانگ، آواز خوانی، آهنگ، چکامه، نوا، آواز پرنده، آوای پرنده، چامه، صدا
مرثیه، سوگ شعر، شعر عزا سایر معانی: سوگنامه، نوحه (threnode هم می گویند)