پیچیدگی، شبکه، چیزهای درهم پیچیده سایر معانی: (کالبد شناسی) شبکه ی رگ، شبکه ی عصب، هم پیچه [زمین شناسی] شبکه - در تکامل:شبکه تکاملی - در زمین شناسی یخچالی :منطقه ای در رسوب نیمه یخساری که یک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] شبکه کوروئید شبکه ای از رگ های خونی متقاطع در حفرات مغزی که فشار داخل بطنی را تنظیم می کنند.
عضله پهن گردن
[زمین شناسی] شبکه تکاملی یک دودمان پیچیده از ارگانیسم ها که از خطوط جزئی یا کوچکی ساخته شده که مکرراً از هم جدا شده و دوباره بهم می پیوندند. مترادف: شبکه (تکاملی).
[زمین شناسی] مانی پورا یا nabhi چاکرای سوم ،چاکرای شبکه خورشیدی یا چاکرای شبکه عصبی زیر معده(solar plexus chakra) طیف رنگی مربوط به این چاکرا زرد و زرد طلایی است که نشانه عقل، هوش و ذهنیت اس ...
(کالبد شناسی) تورینه ی خورشیدی، شبکه ی عصبی پشت معده
شبکه، شبکه ارتباطی، شبکه توری سایر معانی: (کامپیوتر - سازگانی مرکب از یک یا چند کامپیوتر و پایانه و چاپگر و غیره) شبکه، همبند، همبند کردن، شبکه ای کردن، پخش شده توسط کلیه ی ایستگاه های بنگاه ...
شکم، معده سایر معانی: (عامیانه) شکم، دل