مشمّع [علوم دارویی] ترکیبی خمیریشکل که میتوان آن را بر روی پوست پهن کرد و به آن چسباند
واژههای مصوب فرهنگستان
گچ [اَرتاپزشکی] پوشش سختی از جنس گچ برای بیحرکت کردن عضو شکسته یا عملشده
[زمین شناسی] کنگلومرای پلاسر - کنگلومرای مرکب از تخته سنگ های مشتق از توده سنگ های رخنمون یافته که توده گوه ای شکلی را روی دامنه آن تشکیل می دهد.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] سنگ گچ، ژیپس
مست سایر معانی: (خودمانی) مست، پاتیل، مست و خراب، سیاه مست، پاتیل شده
[عمران و معماری] سقف اندود شده
گچی سایر معانی: گچی
[زمین شناسی] پلاستر روکشی
مشمع خردل سایر معانی: (پزشکی) ضماد خردل
[عمران و معماری] گچ دیرگیر
اسکناس کم ارزش و بدون پشتوانه سایر معانی: ضماد یا مرهم برای زخم قلم پا
نوار زخم بندی، فتق بند، مشمع روی زخم، قنداق کردن، پانسمانکردن، دسته کردن، با نوار بستن سایر معانی: (زخم را) نوارپیچی کردن، زخم بند بستن، نواربندی کردن، باند، تنزیب