معنی

نوار زخم بندی، فتق بند، مشمع روی زخم، قنداق کردن، پانسمانکردن، دسته کردن، با نوار بستن
سایر معانی: (زخم را) نوارپیچی کردن، زخم بند بستن، نواربندی کردن، باند، تنزیب

دیکشنری

باند
اسم
bandage, bandeau, bandنوار زخم بندی
truss, band, bandage, belt, swatheفتق بند
bandage, patchمشمع روی زخم
فعل
swaddle, bandage, swathe, wrapقنداق کردن
band, bandage, tapeبا نوار بستن
fagot, cluster, bundle, bunch, band, bandageدسته کردن
bandage, dressپانسمانکردن

ترجمه آنلاین

بانداژ

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.