اَلَکان [علوم و فنّاوری غذا] یک دسته الک سواربرهم برای جدا کردن مواد براساس اندازۀ آنها
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] طرح های نمونه گیری زنجیره ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آمار] طرحهای نمونه گیری کوتاه شده
[ریاضیات] طرح های نمونه گیری داج-رامیگ
[کامپیوتر] نقشه های استراتژیک .
امایش، منطق نمادی، امادها، مبحی تدارکات لشکر کشی سایر معانی: رسیدگی به جزئیات، کارآمایی، مدیریت و اجرای طرح، (ارتش) لجستیک، لشکر آمایی، سپهداری، توشه آمایی، تدارکات لشکرکشی، مبحک تدارکات لشک ...
دستور کار، مرام، دستور، برنامه، نقشه، روش کار، پروگرام، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن سایر معانی: برنامه ی تلویزیونی (یا سینمایی و غیره)، نمایش، در برنامه قرار دادن، برنامه ...