پای [علوم و فنّاوری غذا] فراوردهای تنوری متشکل از خمیر پرشده با مخلوطی شیرین که عموما حاوی میوه است و رویۀ تردی دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
نمودار گرد، نمودار مدور [کامپیوتر] نمودار کلوچه ای - نمودار کلوچه ای نوعی نمودار که شبیه به کیک است و اندازه نسبی زیر دسته های گوناگون یک کل را به طور گرافیکی نشان می دهد . [ریاضیات] نمودار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چربمایۀ رویۀ پای [علوم و فنّاوری غذا] نوعی چربمایه که سبب تردی پای میشود بیآنکه بر خاصیت جذب آبِ آرد تأثیر بگذارد ...
پُرکنندۀ پای [علوم و فنّاوری غذا] مواد آمادهشدۀ شیرین یا شور، مانند میوه و گوشت و سبزی و ادویه که در داخل پای میگذارند
[علوم دامی] پای روژه دوله ؛ سویه ای از گاو سمینتال در فرانسه .
[برق و الکترونیک] سیم پیچی ( پای ) سیم پیچی پیچکی که به قسمتهاییی به نام پای تقسیم می شود تا ظرفیت خازنی پراکنده پیچک کاهش یابد .
امر مهم، کار پر اهمیت، خوراک اصلی سایر معانی: فقره برجسته، بخش عمده خوراک، مثلا تیکه بزرگی از گوشت
[نساجی] جدا کردن غلتک حاوی پارچه از ماشین بافندگی - برداشت توپ پارچه از ماشین طاق پیچ
(پارچه و بافتنی) رنگرزی شده پس از بافته شدن
رجوع شود به: yard goods [نساجی] توپ پارچه - طاقه پارچه - قواره پارچه - پارچه - قماش
[صنعت] قطعه، یک جزء از یک قطعه
بتدریج، تدریجی، تکه تکه، خرد خرد، بتدریج سایر معانی: قطعه به قطعه، کم کم، مرحله به مرحله، تدریجا، به اجزاء ریز تقسیم کردن