عکاس، عکس بردار سایر معانی: فروغه بردار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عکسی، وابسته به عکاسی سایر معانی: وابسته به عکاسی یا عکس، فرتوری، فروغه ای، از طریق عکس، عکس مانند، تصویر مانند، (حافظه و غیره) قوی، دقیق، موبه مو
[شیمی] شیمی عکاسی
[پلیمر] فراورش عکاسی
[نفت] دوربین ثبات
برداشت عکسی [مهندسی نقشهبرداری] برداشتی که با استفاده از عکسهای هوایی یا زمینی انجام میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
عکاسی، عکسبرداری، لوازم عکاسی سایر معانی: هنر و علم عکسبرداری، فروغه برداری [زمین شناسی] عکاسی الف) فرآیند تهیه عکس ها.قابل مقایسه با : عکسبرداری .(ب) واژه ای عمومی برای عکس هایی که زیاد تهی ...
[سینما] فیلمبرداری از تصویر فضایی [در جلوه های ویژ
[خاک شناسی] عکس هوایی مایل
[خاک شناسی] عکس هوایی عمودی
[خاک شناسی] عکس هوایی مرکب
[خاک شناسی] عکسهای هوایی هم پوشان