دستگاه ضبط صوت، گرامافون، گرام، صدا نگار سایر معانی: آوانگاشت، phonographic صدا نگار [برق و الکترونیک] گرامافون ابزرای که ارتعاشهای سیار صوتی روی صفغحه را به امواج صدا تبدیل می کند. در گرافم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستگاه ضبط صوت، گرامافون، گرام، صدا نگار سایر معانی: وابسته به گرامافون (یا گرام)، گرامافونی، phonograph صدا نگار، دستگاه ضبط صوتphonographic(al)مبنی بر قاعده تندنویسی ارزوی صدا، فونوگرافی ...
صدا نویس، متخصصتند نویسی ازروی صدا
آوانگاری [باستانشناسی] نظامی نوشتاری که در آن نشانهها بیانگر صداهای منفرد زبان هستند
واژههای مصوب فرهنگستان
صدا نگاری، ضبط صدا، تند نویسی از روی صدا سایر معانی: الفبای آوایی، وات های آوانگار، آوانشان ها، صوتی
رادیوی توام با گرامافون، رادیو گرامافون
گرامافون [برق و الکترونیک] پخش صفحه نگهدارنده ی گردان موتوری که با استفاده از یک پیکاپ گرامفون سیگنالهای AF را از صفحه گرامافون به دست می آورد . این سیگنالها باید برای تقویت بیشتر، پیش از با ...
مختصر نویسی، تند نویسی، کوتاه نویسی سایر معانی: شرت هند
نظامی نوشتاری که در آن نشانهها بیانگر صداهای منفرد زبان هستند [زبانشناسی]