صوتی، صدا دار، صدایی، جسم صدا دار، وابسته به اواز و پژواک سایر معانی: وابسته به صداهای زبان، آوایی، وابسته به اوا وپژواک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانش صدا و پژواک، صدا شناسی، تلفظ وهجاهای کلمات سایر معانی: (با فعل مفرد)، پژواک شناسی، صوت شناسی (acoustics هم می گویند)، علم الاصوات
واجگونهای [زبانشناسی] مربوط به واجگونه
واژههای مصوب فرهنگستان
رجوع شود به: twelve-tone
مبنی برخوش صدایی یاسهولت ادا
هم صدا، هم نوا، هم اهنگ، هم دانگ سایر معانی: (موسیقی) دارای یک ملودی در هر وهله، تک آوا
[برق و الکترونیک] میکروفونی حساس به ارتعاشی که ایجاد صدا می ند . لامپ گیرنده رادیو وقتی در حالت میکروفون است که اگر با انگشت روی آن ضربه بزنید، صدای آن رد بلندگو شنیده می شود .
[برق و الکترونیک] تک صدایی اصطلاحی برای صدایی که از روی یک مسیر ارسال، ضبط یا شنیده می شود . دو صدایی استریوفونیک اشاره به صدایی دارند که از دو مسیر می رسد تا اثر سه بعدی از صدا به وجود آورد ...
[برق و الکترونیک] سیستم صوتی چهار صدایی ؛سیستم صوتی چهار کاناله سیستم صوتی چهار کاناله که چهار بلند گوی آن معمولاً در چهار گوشه اتاق قرار داده می شوند . زوج متقابل یکدیگر صدای استریو ایجاد م ...
دارای صدای بلند، دارای صدای رسا
دوسویه [موسیقی] ویژگی نوعی ضبط یا پخش صدا که در آن از دو راستا برای ضبط یا پخش استفاده میشود
سمفونی شعری (قطعه ی موسیقی سمفونیک مبتنی بر یک داستان ادبی یا تاریخی)