مزاحم، مصر، مبرم، سمج، مصدع، عاجز کننده، سماجتامیز سایر معانی: پافشار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر سخت، نپذیرنده، تسلیم نشو سایر معانی: زیربار نرو، تمکین نکننده، ناپذیرا، سرپیچی کننده (به ویژه از قانون)، نا هموار
خستگی نا پذیر، خستهنشدنی سایر معانی: از پادرنیامدنی، استوار، نستوه
ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه سایر معانی: چموش، دیر رام، سخت لگام، دیر مهار، سرکش، توسن، خیره سر، (فلز و غیره) سخت (که مشکل می شود با آن کار کرد)، (بیماری) دیردرما ...
پشت کاردار
انحراف، بدراهی، کژی، منحرف بودن سایر معانی: گمراهی، ضلالت، کژراهی، تباهی، لجبازی، خیره سری، نافرمانی، لجاجت
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج سایر معانی: مصمم، یک دنده، لجباز، خودرای، چشم سفید، سر سختانه، لجوجانه، مصممانه، مقاوم، دپرپای، دی ...
سرکش، گردن کش سایر معانی: سرکش، گردنکش