دفع کردن، خیس عرق شدن، عرق ریختن، عرق کردن سایر معانی: ژفیدن، تعریق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خارج کردن، بیرون دادن، بیرون ریختن، انتشار نور منتشر کردن سایر معانی: (به بیرون فرستادن یا ریختن) برون فرست کردن، گسیلیدن، صادر کردن، دفع کردن، گسیلش کردن، (بیرون) دادن، ساطع کردن، (در اثر ت ...
تراوش کردن، فرانشت کردن سایر معانی: ترازهیدن، ترازهش کردن