مرام، چشم داشت، چشم انداز، منظره، دور نما، نظریه سایر معانی: دیدبانگاه، محل دیده بانی، (در پارک ها و کوه ها و غیره) محل تماشای منظره، تماشاگاه، دیدگاه، نقطه نظر، نگرش، آتیه، آینده، احتمال در ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشم انداز سایر معانی: (یک یا چند تصویر چسبانده به هم که یک منظره ی کامل مثلا منظره ی 180 درجه را نشان می دهد) چشم انداز (کامل)، دورنما، همه نما، گسترنما، زنجیره نما، شرح جامع، تصویر کلی، برر ...
دیدگاه، دید، نظریه، نقطه نظر سایر معانی: دیدگاه، نقطه نظر، نظریه [سینما] نقطه دید - مسیر دید - دیدگاه [ریاضیات] دیدگاه، نقطه نظر
صفت، طرح، شکل، الگو، نونه سایر معانی: پیش نویس، مسوده، شکل واره، دیسه نما، نمودار، دیاگرام، مدل [کامپیوتر] طرح ؛ مدل ؛ شما ؛ الگو [ریاضیات] شکل، نمودار، طرح
خط مستقیمی که نقطهای در فضای شیء یا فضای تصویر را به مرکز تصویر وصل میکند [مهندسی نقشهبرداری]
واژههای مصوب فرهنگستان