[ریاضیات] نمودار کارگزینی، نمودار کارمندان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] رئیس کارگزینی، مدیر کارگزینی، مدیر پرسنل
[ریاضیات] مسأله ی آموزش پرسنل
مین ضدنفر [علوم نظامی] مینی برای وارد کردن تلفات و ضایعات به افراد پیادۀ دشمن و ناتوان کردن آنها
واژههای مصوب فرهنگستان
کارکنان سلامت [مدیریت سلامت] افراد شاغل در بخش سلامت فارغ از نوع و رشتۀ آموزشی، وضعیت استخدامی، نوع فعالیت صف یا ستاد و محل فعالیت آنها اعم از دولتی و خصوصی ...
[بهداشت] کارکنان بهداشت
[ریاضیات] کادر مؤثر، کادر اصلی، کادر حساس، پرسنل حساس
کادر، مجموعه کارمندان یک اداره سایر معانی: گروه اصلی هر سازمان، اعضای اصلی یک سازمان نظامی، گروهک، پیرابند، پایوران، هسته گروه (گروه کوچک و متشکلی که برای آموزش یا رهبری گروه بزرگتری سازمان ...
منابع انسانی، توانداری های انسانی [صنعت] منابع انسانی
تیر، هیئت، چوب پرچم، پرسنل، کارکنان، کارمندان، چوبه، اعضاء، چوب بلند، افسران و صاحبمنصبان، با کارمند مجهز کردن و شدن سایر معانی: عصا، چوبدستی، (پرچم) چوب، میله (flagstaff هم می گویند)، مستخد ...
(تعداد کل کارگران) نیروی کار، شمار کارگران، نیروی کار، تعداد کارگر
گروهی از کارکنان داخل هواگَرد که با مسافران تماس دارند [حملونقل هوایی]